الین، یک مادر مجرد، از رفتار پرخاشگرانه پسرش مارتین پریشان است. او برای ملاقات با خانواده دور افتاده پدر مارتین به شهر کوچکی در لوکزامبورگ می رود، اما چیزی که در آنجا می یابد بسیار تاریک تر از آن چیزی است که تصور می کرد. زمانی که الین متوجه می شود که مارتین ممکن است مانند آنها شود، مجبور می شود برای آینده پسرش مبارزه ای ناامیدانه کند.

روزی روزگاری موجودات کوچکی به نام موکلا در هر جایی پیدا می‌شدند. اما در دنیایی که هر روز بیشتر از قبل نظم و ترتیب در آن حاکم می‌شود، این موجودات بازیگوش و شاد روزگار سختی را می‌گذرانند زیرا آن‌ها بی‌نظمی را بیشتر از هر چیز دیگری دوست دارند! به زودی آخرین گروه از موکلاها باید خانه‌ خود را ترک کنند و ...

یک روز صبح زود یک مرد جوان روستایی با رازی پنهان شده از جنگلی بیرون آمد. او در روستایی که در حوالی جنگل است تقاضای کار می‌کند، اما کشاورزان نسبت به او مشکوک هستند. اما زمانی که لوسی که دختر سرکش شهردار است به او علاقه پیدا می‌کند، روستاییان نگرش خود را نسبت به وی تغییر می‌دهند. او فورا یک شغل به عنوان یک کشاورز و یک مکان برای زندگی بدست می آورد. هر چه زمان می‌گذرد وی به تدریج با جامعه اجین تر می‌شود اما آشکار می‌شود که او تنها کسی نیست که گذشته را پنهان کرده‌است. اتفاقات شومی در انتظار است که …